اولین باری که دیدمش تو دانشگاه بود.

همون روز اول دانشگاه ، یجوری عاشقش شدم که تمام ذهنم درگیرش شده بود.

نقاشیشو می کشیدم. ، تو ذهنم تصور میکردم که مثلا باهم رفتیم بیرون 

سرمو میزاشتم روی شانه اش ، اون هم نوازشم میکرد و.

وقتی اولین بار اسمشو شنیدم ، نظرم به کلی راجع به کلمات و حروف عوض شد ، انگار از بین تمام ۲۹ حرف فارسی فقط این دوتا حرف زیبا بود.

اون اسمش آوا بود. 

وقتی میرفتم بیرون ، هر طرفو نگاه میکردم اسمشو میدیدم: کافی شاپ آوا ، محصولات فرهنگی آوا ، آوا ، آوا ، آوا ، آوا ، آوا ، آوا ، آوا ، آوا ، آوا

تمام زندگی من آوا شده بود. آوایی که دلنشین بود فقط برای دل من ، و آوایی که انگار فقط من گوش جان به آن می سپاردم.

 

از هفته دوم پاییز زندگی من تغییر کرد.

زندگی پوچ و بی هدف من که هرلحظه آن به فکر خودکشی کردن بودم حالا تبدیل شده بود به یک باغ زیبا که اگر ساعتها در آن مینشستی و به آوای دلنشین رود ها ، کبوتر ها و. گوش می دادی باز هم خسته نمی شدی.

از هفته دوم پاییز زندگی من شد یک دختر که متولد همین فصل بود.

از هفته دوم پاییز تمام جهان برایم عوض شد.

انگار در بهشت زندگی میکنم 

دیگر گرانی ، مشکلات زندگی و. برایم مهم نبود ، 

دیگربار اینکه اگر عده ای مرا مسخره کنند برایم مهم نبود ،

تنها چیزی که برای من مهم بود و به آن اهمیت می دادم آوا بود.

آن دختر زیبای پاییزی که در قلب من لانه کرده بود.

 

 

#ادامه دارد.

قسمت دوم : اولین باری که دیدمش

، ,آوا ,زندگی ,دوم ,تمام ,  ,آوا ، ,، آوا ,از هفته ,شده بود ,هفته دوم

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

priv توران توری دانلود خلاصه درس pdf باغ عدن چتینگ بوب مــــای آر بــــی تیــ isongs.ir ساعت هوشمند imanjamali پرسش مهر ۹۹_۱۴۰۰